بیانات امام خامنه‌ای پیرامون معماری و شهرسازی

زمان مطالعه: 21 دقیقه |

جنس انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی [۱۳۵۷ در ایران] با همه‌ی انقلاب‌های بزرگ دیگر  [در دنیا] متفاوت است؛ [این انقلاب] نه یک انقلاب صرفاً معنوی و فرهنگی است، نه یک انقلاب صرفاً اقتصادی است، نه یک انقلاب صرفاً سیاسی است؛ یک انقلاب همه جانبه است. [درست] مثل خودِ اسلام است. همانطوری که اسلام ابعاد معنوی و اخلاقی دارد، ابعاد الهی دارد، در عین حال ناظر به زندگی مردم است؛ بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد اجتماعی در اسلام وجود دارد؛ انقلاب اسلامی هم دارای ابعاد مختلف است و راز ماندگاری انقلاب اسلامی و روزبه‌روز زنده‌تر شدن این انقلاب در سطح منطقه و جهان، همین ابعاد گوناگون آن است که با نیازهای بشر متوازن و همراه است. [i]

وظیفه‌ی اصلی حکومت به بهشت رساندن مردم
[از همین روست که ما معتقدیم برای برقراری اسلام باید در همه شئون جامعه انقلاب ورود بکند تا در تمامی حوزه‌ها مبتنی بر شرع مقدس اسلام، جامعه را به سمت سعادت منتقل کند. این] آن هدفی است که امیرالمؤمنین نسبت به مردم، در دوران حکومت داشته است که نکته‌ی بسیار مهمّ و اساسی است. بنده می‌خواهم اندکی روی این نکته تکیه کنم. امیرالمؤمنین فرمود: اگر از من اطاعت کنید، من شما را به بهشت می‌رسانم. عبارت امیرالمؤمنین در خطبه‌ی نهج‌البلاغه این است؛ می‌فرماید: فَاِن اَطَعتُمونى فَاِنّى حامِلُکُم اِن شاءَ اللهُ عَلی سَبیلِ الجَنَّه[۱]؛ فرمود اگر آنچه من می‌گویم، گوش کنید و عمل کنید، من شما را به بهشت خواهم رساند، ان‌شاءالله؛ وَ اِن کانَ ذا مَشَقَّه شَدیدَه وَ مَذاقَه مَریره؛ [۲] اگرچه این کار، بسیار دشوار است، بسیار سخت است، تلخ است. این حرکت، حرکت کوچکی نیست، حرکت آسانی نیست؛ [اما] این هدف امیرالمؤمنین [است]. رساندن انسان‌ها به بهشت، هم در زمینه‌ی فکری مردم، [هم] در زمینه‌ی روحی و قلبی مردم، [هم] در حیات اجتماعی [و سازوکار زندگی و شهر و تمدن] مردم، نقش می‌آفریند. من از این جهت روی این تکیه می‌کنم که گاهی شنیده می‌شود کسانی در گوشه‌وکنار وقتی صحبت از هدایت و راهنمایی و بیان حقایق دینی و مانند اینها می‌شود، می‌گویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله! بله، همین است. فرق حاکم اسلامی با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامی می‌خواهد کاری کند که مردم به بهشت برسند؛ [اصلاً وظیفه‌ی حکومت اسلامی این است که مردم را] به سعادت حقیقی و اُخروی و عقبائی برسند؛ [لذا] راه‌ها را باید هموار کند. اینجا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است. فطرت انسان‌ها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز کنیم؛ ما باید کار را تسهیل کنیم برای مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند؛ این وظیفه‌ی ما است، این کاری است که امیرالمؤمنین بار آن را بر دوش خود گرفته است و احساس وظیفه می‌کند که مردم را به بهشت برساند. [ii] [لاجرم ما که خود را شیعه و محب امیرالمومنین می‌دانیم نیز می‌بایست  رساندن مردم به بهشت را به عنوان اصلی‌ترین وظیفه‌ی حکومت بدانیم. پس باید بر این باور باشیم که] نظام اسلامی به انسان‌ها سعادت می‌دهد.

نظام‌سازی ابزار رساندن مردم به بهشت
نظام اسلامی هم یعنی آن نظامی که مبنی بر هندسه‌ی الهی است برای  جامعه؛ مبنی بر نقشه‌ی خداست در جامعه. اگر این نقشه تحقق پیدا کرد، خیلی از تخلفات فردی و شخصی و جزئی قابل اغماض خواهد بود. روایت معروفی است که نقل حدیث قدسی را می‌کند: «لأعذّبنّ کلّ رعیّه اطاعت اماما جائرا لیس من اللَّه و لو کانت الرّعیّه فی اعمالها برّه تقیّه». نقطه‌ی مقابلش: «و لأعفونّ عن کلّ رعیّه اطاعت اماما عادلا من اللَّه و ان کانت الرّعیّه فی اعمالها ظالمه مسیئه» [۳]. یعنی کار فردی و تخلف فردی در یک نظام عظیم اجتماعی که حرکت عمومی به یک سمت درستی است، قابل اغماض است؛ یا شاید به تعبیر دقیق‌تر، قابل اصلاح است؛ بالاخره می‌تواند این جامعه را، این افراد را به سرمنزل مقصود برساند؛ برخلاف اینکه اگر چنانچه، اعمال فردی درست بود، اما روابط اجتماعی، نظامات اجتماعی، نظامات غلطی بود، نظامات جائری بود، نظاماتِ از ناحیه‌ی خدا نبود، از ناحیه‌ی شیطان بود، از ناحیه‌ی نفس [یا به عبارت متجددین امانیستی] بود، اعمال فردی نمی‌تواند این جامعه را بالاخره به سرمنزل مقصود برساند؛ آن چیزی که مطلوب شرایع الهی است از سعادت انسان، آن را نمی‌تواند برایشان به وجود بیاورد. بنابراین مسئله‌ی اطاعت کلان و اینکه انسان خط الهی را جستجو کند و بیابد و آن را دنبال کند، بسیار اهمیت پیدا می‌کند.
 نظام اسلامی بر اساس توحید[۴] است. پایه‌ی اصلی، توحید است. پایه‌ی مهم دیگر، مسئله‌ی عدل است. پایه‌ی مهم دیگر، مسئله‌ی تکریم انسان و کرامت انسان است. خوب، اگر چنانچه با این دید [کلان] به جامعه‌ی اسلامی خودمان نگاه کنیم، خواهیم دید که نظام اسلامی توانسته است یک حرکت عظیمی را در دنیای اسلام نسبت به این مجموعه‌ی خاص به وجود بیاورد که با هیچ حرکت فردی‌ای امکانپذیر نبود. یعنی امروز وقتی به دنیای اسلام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آن جامعه‌ای که بر شکل و هندسه‌ی الهی تشکیل شده، نظام جمهوری اسلامی است. [iii] [پس از آن باید با دید جزئی‌نگر نگاه کرد و پرسید که این پایه و اساس چقدر در بدنه جامعه و تک تک جزئیات جامعه جاری و ساری[۵] شده است. باید دید این رفتارهای مسئولین، اندیشه و تفکرات دانشگاهیان، رفتارهای مهندسان و مجریان ما چه مقدار از این پایه‌ها نشئات گرفته باشد. هر چقدر این پایه‌ها کمرنگ‌تر باشد ما فاصله‌ی بیشتری با دست‌یابی به نظام اسلامی داریم و شاید بتوان گفت که اساساً در آن حوزه‌ها هنوز انقلاب ورود نکرده و  اسلامی نشده‌ایم.] اکنون نوبت آن است که با تدبر و تعمق در قرآن کریم و با گسترش و تعمیق فرهنگ اصیل قرآنی در سطح جامعه، یکایک رهنمودها و فرامین قرآن را برای تشکیل نظام اسلامی کامل به کار گیریم و جامعه را قرآن مجسم کنیم. [اساساً جامعه‌ی اسلامی جامعه‌ای است که در جزء جزء زندگی بتوان بر اساس فرامین الهی رفتار کرد. در سیاست ما، اقتصاد ما، فرهنگ ما، هنر و معماری ما قواعد پایه و اصول اصلی را منبعث از متن صریح قرآن داشته باشیم. اینچنین جامعه‌ای را می‌توان قرآن مجسم گفت. یعنی وقتی آدمی در این جامعه راه می‌رود، ‌زندگی می‌کند، تعاملات اجتماعی دارد، در خانه و بازار زیست می‌کند، انگار در میانه‌ی آیات قرآن کریم راه رفته و زیست کرده. به نحوی که همه اجزاء خانه و بازار و تعاملات و رفتارها او را یاد خدا بیاندازد و مسیر بهشت را برایش سهل کند.] این کار بی‌شک نیازمند تلاشی بزرگ، درازمدت و پر حوصله است؛ تلاشی که اولین قدم آن آشنایی همگان با ظاهر قرآن و انس همگان با این کلام عزیز الهی است. [iv]  

تمدن اسلامی نتیجه نظام‌سازی
[مرحله بعد از آن را می‌توان استخراج قواعد قرآنی برای ساخت یک تمدن قرآن پایه دانست، تمدنی که مبتنی بر نقشه خدا و هندسه الهی شکل گرفته باشد و این تمدن نو، زندگی منتج به سعادت را برای جامعه سهل و در دسترس کند.] امروز هدف هر مسلمان باید ایجاد تمدّن اسلامی نوین باشد؛ ما امروز این را می‌خواهیم. ملت‌های اسلامی ظرفیت‌های عظیمی دارند که اگر از این ظرفیت‌ها استفاده شود، امّت اسلامی به اوج عزّت خواهد رسید؛ ما باید به این بیندیشیم، به این فکر کنیم؛ [v] [که چگونه می‌شود این تمدن را برپا کرد؛ این تمدن را ساخت.] این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر، بخش متنی و اصلی و اساسی است. به هر دو بخش باید رسید.
 آن بخش ابزاری چیست؟ بخش ابزاری عبارت است از همین ارزشهائی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح می‌کنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین‌المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزاری تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبی داشته‌ایم. کارهای زیاد و خوبی شده است و از این قبیل، الی ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزاری، علی‌رغم فشارها و تهدیدها و تحریم‌ها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
 اما بخش حقیقی، آن چیزهائی است که متن زندگی ما را تشکیل می‌دهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسئله‌ی خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئله‌ی خط، مسئله‌ی زبان، مسئله‌ی کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌ای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخش‌های اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است[vi]. [اکنون جایگاه معماری و متعلقاتش (شهرسازی و …)  بهتر مشخص می‌شود. معماری نقطه اتصال دو بخش تمدن یعنی ابزار و بخش حقیقی است.] معماری یک هنر است؛ خب، معماری با زندگی انسان آمیخته است. انسان در یک ساختمانی که زندگی می‌کند، سبک معماری آن ساختمان در روح انسان، در فکر انسان، در ممشای انسان، در سبک زندگی انسان اثر می‌گذارد. اینها همه‌اش چیزهای واضح و روشنی است. [vii] [چرا که وابستگی معماری به  هنر، مانند وابستگی فرزند شیرخوار به مادر است. پس هر چقدر  هنر را منزه کنیم، معماری منزه خواهد شد.] هنر و هنرمند، جزو مسائلی است که هم ظریف است، هم به‌شدّت حساس و دقیق است و مرزهای دشواری در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بی‌توجّه باشیم، ممکن است خطا کنیم و برخلاف آنچه که شایسته است، عمل نماییم؛ البته این مربوط به ماست. سخن درباره مرزهایی که هنرمند باید رعایت کند، نیست؛ آن ماجرای دیگری است. ما که با مسأله هنر و هنرمند – با این موضوع مهم در اداره کشور – مواجهیم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت کنیم و براساس قضاوت عمل نماییم.

هنر روح معماری
در واقع هنر یک موهبت الهی و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعی کسی که این موهبت از سوی پروردگار – مثل همه ثروت‌های دیگر – به او داده شده است، باید بار مسؤولیتی را هم برای خودش قائل باشد؛ یعنی داده‌های خدا همراه با انجام تکلیفهاست. این تکلیف‌ها لزوماً همه دینی و شرعی نیست؛ تکلیف‌هایی است که بسیاری از آنها از دل انسان بر می‌خیزد. وقتی شما چشم دارید، این نعمتی است که بعضی افراد آن را ندارند؛ اما این چشم به‌طور طبیعی غیر از لذت‌ها و برخورداری‌هایی که به شما می‌دهد، تکلیفی را هم بر دوش شما می‌گذارد – «چو می‌بینی که نابینا و چاه است» – این تکلیف به خاطر چشمی است که شما دارید. لازم نیست که دین به آدم بگوید، یا یک آیه قرآن درباره‌اش نازل شده باشد؛ این را دل شما می‌فهمد.
بعضی کسان می‌گویند در «هنر متعهّد»، کلمه اوّل با کلمه دوم تناقض دارد. هنر، یعنی آن چیزی که مبتنی بر تخیّل آزاد انسان است و متعهّد، یعنی زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم می‌سازد!؟ این یک تصوّر است؛ البته تصوّر درستی نیست. بحث مسؤولیت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمیگردد. بالأخره یک هنرمند قبل از این‌که یک هنرمند باشد، یک انسان است. انسان که نمی‌تواند مسؤول نباشد. اوّلین مسؤولیتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسانهاست.
هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسی که قریحه هنری دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند. این یک تعهّد است. هنرمند تنبل و بیتلاش، هنرمندی که برای تعالی کار هنرىی خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمی‌کند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنری خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند باید دائم تلاش کند.
علاوه بر این، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه می‌خواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمی‌شود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف این‌که او نشسته و به حرفهای ما گوش می‌دهد. باید ببینیم به او چه می‌خواهیم بدهیم. البته بحث این‌که ما وارد کدام دسته‌بندىی سیاسی بشویم یا نشویم. اینها محلِ کلام نیست؛ محلِ کلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبی را – به گمانم – از قول «رومن رولان[۶]» خواندم که گفته بود در یک کار هنری، یک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ یا احتیاطاً این‌گونه بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقی نیست. اگر از من سؤال کنند، من می‌گویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنری ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالی و تعالیبخش و پیشبرنده و فضیلت‌ساز پُر کرد و انباشت. آن چیزی که دغدغه برخی آدم‌های دلسوز در زمینه مسائل هنری است، این است که ما به بهانه آزادی تخیّل یا آزادی هنری، فضیلت‌سوزی و هتک اخلاق نکنیم. این بسیار مهمّ است. بنابراین هنرِ متعهّد یک واژه درست است.
هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهّد بداند. آن حقیقت چیست؟ این‌که هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، می‌تواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمی‌آید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد. باید متّکا[۷] یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقّع هم نیست که چنین باشند. این در مورد همه‌ی رشته‌های هنری صادق است. یک وقت شما معماری را می‌بینید که اندیشه‌ای دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بیهویّت است و متّکی به فکری نیست. اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحی می‌کنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ این‌طوری بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر به‌کلّی متفاوت خواهد بود. به‌هرحال این تعهّد، لازم است.
هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمی‌توان رها و یله و بیهوا و با انگیزه‌های روزبه‌روز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود.

معماری دینی
نکته دیگر بحث هنر دینی [و معماری دینی]  است. من می‌خواهم این را عرض کنم که هنر دینی [و معماری اسلامی]  به‌هیچ‌وجه به معنای قشریگری و تظاهر ریاکارانه‌ی دینی نیست و این هنر [و معماری] لزوماً با واژگان دینی به وجود نمی‌آید. ای بسا هنری صددرصد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیردینی استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که [معماری] دینی آن است که حتماً یک [مسجد و مناره‌ای باشد و  هشتی‌ها و میناکاری‌ها. معماری دینی] آن است که بتواند معارفی را که همه ادیان – و بیش از همه، دین مبین اسلام – به نشر آن در بین انسان‌ها همت گماشته‌اند و جان‌های پاکی در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهن‌ها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است. اینها حقایقی است که همه پیامبران الهی برای آوردن آنها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمّل کردند. نمی‌شود ما این‌جا بنشینیم و تلاش‌های زبده‌ترین انسان‌های عالم را – که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند – تخطئه کنیم و نسبت به آن بیتفاوت بگذریم. [معماری دینی متاله و متاثر از این معارف است و] این معارف را منتشر می‌کند؛ [معماری دینی] عدالت را در [بنا] به صورت یک ارزش معرفی می‌کند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیه‌ای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در [صورت بنایتان] نیاورید. در این صورت به [معماری] دینی توجّه کرده‌اید.
آن چیزی که در [معماری] دینی به‌شدّت مورد توجّه است، این است که این [معماری] در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویّت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانی، غرق و گم بودیم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. ارزش یک ملت در جامعه بین‌الملل به این چیزهاست، نه به دنباله‌روی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی.
کسانی که با نظرات من در این زمینه‌ها آشنا هستند، می‌دانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و این‌طور چیزها درست می‌شود. این از آن چیزهایی است که با حکم درست نمی‌شود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد. [viii]
 

شهر اسلامی از چهره‌اش باید مشخص باشد.
اگر درباره‌ی اصل هنر بخواهیم نظر اسلام را بدانیم، به نظر می‌رسد که اسلام هنر را نه‌فقط قبول کرده بلکه تشویق کرده. قرآن یک اثر هنری است؛ [ix] [این یعنی اگر می‌خواهیم جامعه را قرآن مجسم کنیم،  آن جامعه می‌شود هنر مجسم، البته هنر با آن مختصاتی که عرض کردیم. جامعه‌ای که سراسرش دلنوازی و چشم‌نوازی است. آدمی در آن شکوفا می‌شود و برای غایتی که همان عبادت باشد پر می‌گشاید. اما متاسفانه در حال حاضر وضع معماری و شهرهای ما به اینگونه نیست. به عنوان مثال] تهران یک معماری وحشی مضطربِ بی نظمی دارد که از چهل پنجاه سال پیش تا حالا ادامه دارد. [x] حقیقتاً معماری و نمای تهران، نمای یک شهر اسلامی نیست و شهرداری و شورای شهر باید این موضوع را جزء  جدی‌ترین مسائل خود بدانند. [xi] نکته بسیار مهم چهره اسلامی شهر است. الان شهر تهران، یک شهر بی هویتّ است؛ اصلاً نشانه اسلامیت در این شهر نیست! البته مساجد در گوشه ای هستند و – فرض بفرمایید – اگر مصلّی ساخته شود و چیز موفّقی از آب درآید و جلوی آن را ده، پانزده آسمان خراش، محدود نکند و چیزی از دور دیده شود،  نشاندهنده اسلامی بودن اینجاست. امّا کسی که وارد تهران می‌شود، از کجا بفهمد اینجا یک شهر اسلامی است؟! کدام نشانه معماری این را نشان می‌دهد؟! [xii]  نشانه‌های اسلامی باید واضح و آشکار باشد؛ کما اینکه در  مهندسی‌های ما باید  نشانه‌های اسلامی آشکار باشد.  صهیونیست‌ها هر نقطه دنیا که خواستند یک ساختمانی بسازند، آن علامت نحس ستاره داوود را سعی کردند  یکجوری رویش تثبیت کنند. کار  سیاسیشان این جوری است. ما  مسلمان‌ها  نشانه‌های اسلامی و مهندسی اسلامی را باید در همه کارهایمان، از جمله در باب مهندسی باید مراعات کنیم. [xiii] نمای شهر تهران کمک می‌کند به اینکه ما زندگی مان هم زندگی اسلامی بشود. کیفیت ساخت وساز این تأثیر را هم دارد. فضای زندگی ما به ما تعلیم  می‌دهد که ما چگونه زندگی کنیم. هر چه می‌توانیم محیط زندگی شهری و فضای زندگی را به نحوی بسازیم که سبک زندگی اسلامی در آن آسان‌تر باشد. [xiv] تهران، هم شهر بزرگی است، هم مرکز توجه ملت‌ها و علاقه مندان و دوستداران و دشمنان جمهوری اسلامی و مرکز توجّه همه است. اگر بشود این شهر را خوب اداره کرد، خوب ساخت و خوب توسعه داد، یک الگوی عملی برای نظام اسلامی خواهد بود. شما واقعاً می‌توانید یک نمونه عملی از مجموعه نظام را جلوی چشم مردم بگذارید و آن را نشان دهید. [xv] این در حالی است که هویت و ریشه فرهنگی ما از اغلب این کشورهایی که شهرهایشان – به خصوص  پایتخت‌هایشان – مظهر فرهنگ ملّی آن‌ها است،  عمیق‌تر و بیشتر است. امّا در عین حال، شما به شهر تهران که نگاه  می‌کنید، از این فرهنگ عمیق تقریباً خبری نیست؛ این حادثه بسیار بد و تلخی است. پایه این کار در دوره پهلوی دوّم گذاشته شد؛ از آن وقت، این ها با یک مقدار بی بندوباری و با یک مقدار تعمّد، این شهر را از هویت اسلامی اش خارج کردند. ما باید از آن زمان در مورد توسعه شهری، طوری عمل کردیم که فرهنگ اسلامی و ایرانی همراه با زیباسازی در آن رعایت می‌شد، امّا مطلقاً نشده است؛ لذا الان شهر تهران از این جهت شهر عجیبی است. شما باید این را درست کنید و  می‌شود. با یک همت هفت، هشت، دهساله و پیگیر، می‌تواند حقیقتاً یک هویت اسلامی و ایرانی به اینشهر بزرگ بدهد که هر کس وارد شد، نشانه‌های فرهنگ اسلامی و ایرانی را در این شهر مشاهده کند. [xvi]
 

معماری بومی
[متاسفانه این تعمدی که پهلوی‌ها در  خارج کردن شکل شهر از حالت اسلامی – ایرانی خودش داشتند، در افکار برخی استادان و مجریان مسئله مسکن و شهر رسوخ کرده و ادامه‌دار شده بود. مثلاً] بعضی‌ها در زمان جوانیِ ما – آن زمان که نهضت معماری غربی بر کشور ما تازه حاکم شده بود – می‌خواستند ساختمان‌های قدیمی را خراب کنند و آنها را به ساختمان‌های با سبک نو تبدیل کنند. همین ساختمان‌های با پنجره و شیشه‌های بزرگ از آن زمان شروع شد. بیشتر اینها خانه‌ی محکم قدیمی را خراب می‌کردند، که من تعجب می‌کردم. در مشهدِ ما این طور بود. یک خانه‌ی محکم و خوب، اما قدیمی – اتفاقاً حالا معمارها، مهندسان، آرشیتکت‌ها و مطلعان ما می‌گویند برای کشور ما همان روش قدیمی درست است و این شیشه‌ها و پنجره‌های بزرگ و آفتابگیرهای آنچنانی، اروپایی است؛ چون آنها آفتاب را آرزو می‌برند و نمی‌بینند، ولی کشور ما کشور پُرآفتاب است؛ بخصوص بعضی از مناطقش. بنابراین، چه لزومی دارد؛ همان پنجره‌های کوچک و درهای چوبی خوب بود – را خراب می‌کردند و از تیرآهن و سیمان و درِ آهنی و شیشه‌های بزرگ و… استفاده می‌کردند. اینها کار هجو و غلطی است؛ کار عاقلانه ای نیست. [xvii] [هر کدام از این قواعد را باید درست و در جای خود استفاده کرد. تا نتیجه درستی حاصل بشود. نمی‌توان از برخی موارد مهم چشم پوشی کرد.] ما باید به مسئله بنا و ساخت  محیط‌های مسکونی اهمیت بدهیم. خانه، مأمن و پناهگاه هر انسانی است. خانواده که اصلی‌ترین و مهم‌ترین انس یک انسان است، عمدتاً داخل خانه است. بچه‌های انسان، همسر انسان، خود انسان در محیط خانه هستند؛ لذا ما باید کاری کنیم که احساس امنیت کنند. ما در این زمینه باز گذشته باشکوه و افتخار برانگیزی داریم. در  دوره‌های قدیم، از بنای  تختجمشید و ایوان مدائن بگیرید تا بناهای عظیم دوران اسلامی و  دوره‌های مختلف دیگر، که با  معماری‌های مختلف ساخته شده اند؛ اما همه با شاخص استحکام، زیبایی، مصالح خوب، تناسبِ با محیط و مطمئناً  صرفه‌جویی. من یادم هست در دوران بچگی، یک بخش از خانه قدیمی ما را – که آن وقت صدسال یا هشتاد سال از ساخت آن  می‌گذشت –  می‌خواستند تعمیر کنند. من آن موقع ده، دوازده سالم بود و به بنّا و عمله کمک و همکاری  می‌کردم و آجرهای کهنه را بیرون  می‌کشیدیم تا آجر نو بگذارند. وقتی بنّا می‌خواست آجرهای کهنه را بیرون بیاورد، با چکش روی  آنها  می‌زدند و آن‌ها را نیمه  می‌کردند؛ نمی‌توانست سالم بیرون بیاورد؛ مثل سنگ بود. این آجرها در دوره زندگی ما تبدیل شد به آجرهای پوکک منحوسی که  دیده‌اید. دوره انحطاط همین است؛ همه چیز روی همه چیز اثر  می‌گذارد. مصالح نو و مدرن به میدان آمد، اما دقت در ساخت مصالح و استفاده از مصالح کم شد. تناسب با محیط که در ساختمان سازىی قدیمی ما رعایت می‌شد، کم شد. شما ببینید  ساختمان‌های قدیمی ما در هر  نقطهای به  تناسب نیاز آن نقطه ساخته شده، با توجه به جهات اسلامی ساخته شده. ساختمانی که در شمال کشور یا در جنوب می‌بینید، با ساختمانی که در منطقه شرق کشور – مثلاً خراسان – می‌بینید، با هم متفاوت است؛ هرکدام یک  شکل و حالتی دارد. حتی مساجد و ساختمان‌های قدیمی بزرگشان هم همین  تفاوت‌ها را با هم دارند. به اقتضای نیاز و تناسبِ با محیط و استفاده عملی و کاربرد، شکل‌های مهندسی تغییر پیدا می‌کرده. خوب فکر می‌کردند، خوب عمل  می‌کردند. اشتباه نشود؛ من طرف دار  این نیستم که ما امروز به شکل صد و پنجاه سال پیش خانه بسازیم؛ نه، ما باید از ابتکارها استفاده کنیم؛ از نیازهای نوبه نو استفاده کنیم؛ از مسائل جدیدی که امروز به وجود آمده – مثل مسائل زیست محیطی که آن روز  مطرح نبود – استفاده کنیم؛ از مسئله صرفه جویی در انرژی و غیره باید استفاده کنیم؛ از وسایل و مصالح جدید که پیش آمده و آن  وقت‌ها به کار  نمی‌رفت، باید استفاده کنیم؛ در این شکی نیست؛ اما انگیزه و دقت و مبانی کار را نیز – که آن روزها هم  ایرانی‌های قدیم و اجداد ما ملاحظه می‌کردند – ملاحظه کنیم؛  سهل انگاری نکنیم. [xviii]
 

شهر اسلامی، مفهومیست.
[این برخی نکاتی بود که من باب معماری عرض شد، اما] در زمینه شهر اسلامی، دو سه نکته وجود دارد که اصلاً شما وقتی می‌خواهید برنامه ریزی کنید، بالای آن بنویسید «شهر اسلامی» ؛ نه شهر خوب به معنای رایج امروز دنیا. در دنیا، در اروپا، در آمریکا و در آفریقا شهرهای زیبا و خوب وجود دارد؛ بعضی از نکات آن شهرها هم ارزشمند است. هر کس که رفته و دیده باشد، می‌داند که چیزها خوبی در آن جاها هست؛ امّا ًاصلا شما الگوی خود را فلان شهر زیبای معروف دنیا قرار ندهید. شهر اسلامی مورد نظرتان باشد. آدم‌های بافکر و بامعرفت و  صاحبنظر در  زمینه‌های تاریخی و اجتماعی و اسلامی، بنشینند و شهر اسلامی را تعریف کنند که شهر اسلامی چیست؟
یکی از خصوصیات شهر اسلامی این است که در هر جای شهر که حرکت می‌کنید، پدیده‌ها به حرکت و زیست اسلامی کمک کنند، نه کمک به ضدّ آن. فرض بفرمایید در شهر اسلامی، جایی که یک جوان به گناه تشویق و وسوسه شود حتماً وجود ندارد؛ [بلکه می‌بایست در شهر] مظاهر معنوییت چشم‌نواز باشد. این چیز مهمی است.
یک شاخصه دیگر برای  محیط‌های مربوط به شهری – چه  خیابان‌ها و چه پارک‌ها – باید به  گونهای باشد که کسانی که اهل دین و پرهیزکاری و پارسایی هستند؛ احساس امنیت کنند و کسانی که اهل پارسایی نیستند، بلکه اهل فسادند، برای فسادشان احساس ناامنی کنند.
توجه کنید! نمی‌گویم برای خودشان احساس ناامنی کنند؛ نه. ممکن است یک آدم نابابی هم باشد، ولی هر آدم ناباب، یک جا هم می‌خواهد نابابی به خرج ندهد. ما باید امنیت آنجا را برای او حفظ کنیم؛ یعنی هیچ کس نباید در جمهوری اسلامی دچار ناامنی و اختلال در وضع زندگی باشد؛ چه مؤمن و چه غیر مؤمن، چه مسلمان و چه غیرمسلمان. یعنی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، وقتی که دزد را می‌گیرد، نمی‌گوید که شما از خانه مسلمان دزدی کردی یا از خانه غیرمسلمان. توجّه کردید. یعنی بالأخره دزدی، دزدی است. باید برای فساد ناامنی وجود داشته باشد؛ احساس کند که کار برای تبهکاری او دشوار و محیط ناامن است. شما باید این را به وجود آورید و انجام دهید. [xix]
[مسئله‌ی دیگر، ظاهر شهر است] شما این برج‌هایی که ساخته  می‌شود نگاه کنید! کدام از این ها از یک برنامه معمارى‌ای  ازپیش تعیین شده تبعیت  کرده‌اند؟ هریک به شکلی؛ یکی هم به شکل برج معروف فلان کشور است! شما بدانید، ما  نمی‌توانیم تهران را با تقلید از برِلنَ، بُن، پاریس و فلان، شهر مطلوب و راحتی برای مردم خودمان بکنیم! به هیچ وجه اینگونه نیست. کما اینکه شما در آن شهرها هم آنچه می‌بینید، بخش‌های ظاهرفریب شهرها است؛ و الّا آن شهرها که همهاش آن ظواهر نیست! همین الآن هم در شهر لندن، محلّاتی وجود دارد که آدم باید موقع راه  رفتن در  آنها بینی خود را بگیرد!

این برج‌هایی که بعضی از  اینها نه فقط از لحاظ فرهنگی، حتی از لحاظ وضع شهری – با دید وزارت مسکنی و با دید دولتی – غلط بود. چرا ساخته شده؟ چون این فضا و این تراکم فروخته شده است – به قول خود آقایان – تراکم را فروختند و فلان قدر درآمد داشته است! این واقعاً دلیل درستی است؟! این پاسخ قابل قبولی است؟! شما وجدانتان، دینتان و احساستان این پاسخ را  می‌پذیرد؟! [xx]
معیارها باید همین مطالبی باشد که عرض کردم؛ اوّلاً  نشانه‌های اسلامی در شهر محسوس باشد و ثانیاً فرهنگایرانی و بنا و معماری ایرانی در آن متجلّی باشد. معماری ایرانی هم فقط شامل دوره‌های قبل از اسلام نیست؛ ایرانی یعنی همین  معماری‌های  دوره‌های گوناگون تمدّن اسلامی – ایرانی ما که به خصوص در بخش معماری، این تمدّن صادر شد؛ معماری دوره تیموری، دوره سلجوقی و دوره صفوی؛  اینها اصلاً با مشخصات و ممیزات خاص خودش صادر شد؛  اینها چیزهایی است که امروز هم چشم نواز است. خوب، این برای یک کشور افتخار است؛ ما این فرهنگ را باید در میان خودمان احیا کنیم. پس باید به فرهنگ ایرانی،  نشانه‌های اسلامی که آن هم آمیخته با همین فرهنگ ایرانی است؛  به‌خصوص در بخش معماری و زیباسازی که باید جزء معیارهای اصلی باشد توجّه شود؛ بنابراین در شهرسازی، اسلامی بودن، ایرانی بودن (که شاید طبعاً این دو تا حدودی غیرقابل تفکیک هم هست)، زیباسازی، مرفه بودن، مقاوم سازی و غیره باید مورد توجه قرار گیرند. [xxi]
 

هارمونی مولفه اساسی
زیبایی یک چیز تجملاتی نیست. بعضی خیال می‌کنند زیبایی یک چیز تشریفاتی است؛ نه، زیبایی یکی از لوازم زندگی انسان است؛ زندگی را آسان و شیرین می‌کند؛ محیط را قابل تحمل می‌کند. این که انسان وارد خیابانی شود و همه بناها با انحناها و شکل‌های مناسب و ترکیب‌های زیبا و چشم نواز و دلنواز در مقابل او جلوه کنند، این کجا؛ و این که انسان وارد خیابانی شود و ساختمان‌های ناهماهنگ، ناجور و تحمیلِ بر زمین و بر محیط طبیعی، جلوی چشم او جلوه کنند، کجا؟ این ها با هم تفاوت می‌کند. داخل  خانه‌ها و درون محیط‌های عمومی هم همین طور. زیبایی، اصل خیلی مهمی در بناست. رعایت شاخص‌های بومی و به خصوص شاخص‌های اسلامی در شهرسازی و خانه سازی، بسیار مهم است. [xxii]
زیباسازی در اینجا یک امر تجمّلاتی محض نیست. یک وقت انسان در داخل اتاق، راهرو و پله‌های خانه اش یک دکور زیبا درست می‌کند، آن هم صرفاً  بهعنوان تجمّل و زینت. امّا در شهر مطلقاً این نیست. زیباسازی در روحیه اعصاب، فکر و نگاه مردم و در نتیجه در عمل آن‌ها تأثیر می‌گذارد. مثل هوای خوب است. هوای بد و آلوده، ذهن، احساس و اعصاب مردم را و در نتیجه  اینها عملکرد آن‌ها را اختلال می‌بخشد. امّا هوای صاف و باز و زیبا، عکس این است. عین همین در نماهای شهری است. وقتی یک نمای شهری متوازن و زیباست و شهروند از آنجا عبور می‌کند، اعصابش آرامش و حالت مطبوع پیدا می‌کند و اگر معلم، کارمند اداری، کاسب یا عالم باشد، در کارکرد و معاشرت او اثر می‌گذارد؛ بنابراین زیباسازی به معنای این نیست که  می‌خواهیم یک کار تجمّلاتی انجام بدهیم که بعضی بگویند حالا این هدر است. نه، این یک کار اصلی است. زیباسازی مثل سالم سازی مزاج مردم است و به معنای سالم سازی اعصاب مردم است. چشم نواز بودن،  روح‌نواز بودن و دلنشین بودن در ساختن شهر، یک معیار است. [xxiii]
[این زیبایی را فقط در ساختمان‌ها و هم‌آهنگی بناهای شهری خلاصه نکنید، نام‌ها و واژه‌ها هم بخشی از زیبایی‌های مفهومی شهراند. در شهرهای اروپایی عمدتاً از اعداد برای نام‌گذاری اتوبان‌ها و جاده‌ها استفاده می‌کنند که خوب، یک مفهوم سرد و بی روح است. خاطره‌ای را در افراد زنده نمی‌کند، حال آنکه این یک ظرفیت است که محل پرتردد را محل یادآوری قرار داد] شهر باید مزیین شود به نام شهیدان، به یاد شهیدان؛ شوراهای شهر در شهرهای مختلف بدانند که با اسم چه کسانی این شهر مفتخر  می‌شود. چه افتخاری برای یک شهر، برای یک خیابان، برای یک کوچه و یک گذر، بالاتر از اینکه نام شهید بزرگی، نام یک انسان فداکاری بر روی آن گذاشته بشود؛ این ها چیزهایی است که باید دنبال بشود. [xxiv]
 

قلب شهر
[اما قلب شهر دینی، مسجد است] روح مسجد، کالبد زندگی را پرنشاط و پرانگیزه می‌سازد. در هر جا سامان زندگی است، مسجد، مرکز و کانون اصلی است. در بنای شهر و روستا، در مدرسه و دانشگاه، در مراکز جمعیتی از بازارهای کسب وکار تا فرودگاه‌ها و جاده‌ها و پایانه‌های سفری و تا آسایشگاه‌ها و بیمارستان‌ها و بوستان‌ها و گردشگاه‌ها، در همه و همه باید مسجد را همچون قطب و محور بنا نهاد. [xxv] [مسئله مسجد]، مسئله گردهماییِ مردمی بر محور نماز و محور ذکر از نظر اسلام است. این مهم است؛ بنابراین اگر کار اجتماعی هم در اینجا انجام می‌گیرد، مثلاً تصمیم می‌گیرند که یک تعاونی ای درست کنند برای فقرا یا در یک امر خیری تعاون کنند، این باتوجه به اقامه صلاه است، با توجه به ذکر است، برای خدا است، بر محور صلاه است. اگر بسیج می‌شوند از مسجد برای رفتن در مقابله دشمن، این به معنای حرکت جهاد فی  سبیلاﷲ هست، بر مبنای خدا است، بر مبنای ذکر است؛ اگر وظیفه پیدا  می‌کنند که امورات شهری را، امورات محلّه را مثلاً ازلحاظ امنیت، از لحاظ کارهای لازم انجام بدهند، باز بر محور ذکر [انجام می‌دهند].[xxvi]  ما بارها، مکرر به آقایان توصیه کردیم که مساجد باید آباد باشد؛ صدای اذان باید از مساجد بلند شود. باید همه مردم نشانه‌های توجه به نماز و اقامه نماز را در شهر اسلامی –  بهخصوص در شهرهایی مثل تهران و شهرهای بزرگ کشور – ببینند، باید احساس کنند؛ هم مردم خودمان، هم کسانی که وارد این شهرها  می‌شوند. [xxvii] [چرا که همانطور که گفته شد مسجد قلب شهر و صدای اذان صدای شهر اسلامی است. برخلاف دیگر شهرها که صدای ممتد حرکت خودروها در اتوبان‌ها یا موسیقی‌های نامتعارف شبانه، پژواک هویت آن شهرهاست.] اذان، یک شعار اسلامی است. اینکه صدای اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، به خصوص از حنجره‌ها[۸] خارج بشود، صددرصد موافقیم. اذان، چیز خیلی خوبی است؛ «حیی علی الصّلوه»، «حیی علی الفلاح»، «اﷲاکبر» [۹]. چرا در جامعه اذان نیست؟ اذانِ با توجه، به  دل‌ها امید  می‌دهد. بانگ اذان، دل‌های افسرده را روشن  می‌کند. [xxviii]
 

شهر سبز
مسئله گیاه و بوستان و درخت و این چیزها جزء مسائل اصلی است؛ این ها را جزء مسائل فرعی نباید به حساب آورد. درست است که در شمارش مسائل اساسی کشور، چشم‌ها و نگاه‌ها به سمت اقتصاد، به سمت فرهنگ، به سمت مسائل پولی، به سمت مسائل سیاسی کشانده می‌شود. لیکن اگر بادقت نگاه کنیم، مسائلی که مربوط به زیست انسانی است، بیشتر از آن‌ها اهمیت دارد. سیاست برای چیست؟ اقتصاد برای چیست؟ اصلاً پیشرفت کشور برای چیست؟ پیشرفت برای این است که  انسان‌ها زندگی سالم و مطلوبی داشته باشند. اگر محیط  زیست تخریب شد، همه  اینها باطل خواهد شد. اهمیت محیط  زیست اینجاست. واقعاً اگر ما به مسئله آب، خاک، هوا و آن چیزهایی که منتهی می‌شود به این چیزها نپردازیم، زندگی مردم شیرین نخواهد شد. صنعت و پیشرفت صنعتی، متن زندگی و واقعیت زندگی را شیرین نمی‌کند؛ همه این ها باید مقدمه باشد برای اینکه مردم زندگی سالم و شیرین و مطلوب داشته باشند. [xxix] [پس آنچه در قواعد پر اهمیت شهر دینی جای می‌گیرد مسئله فضای سبز شهری است. باید شهر را نوعی طراحی کرد که با فطرت آدمی سازگاری داشته باشد، علاوه بر رفاه آرامش را برای مردم شهر به ارمغان بیاورد. تا مردم ‹آرامش› نداشته باشند و مضطرب باشند، نمی‌توان با مسئله رفاه، جامعه را به سر منزل مقصود رساند. لذا باید این را جزو مسائل اساسی شهر حساب کرد.] روز درخت کاری که در کشور معمول و باب شده، یکی از روزهای پربرکت در جمهوری اسلامی است؛ چون درخت و گیاه برای کشور، برای زندگی، برای مردم، برای تنفس، یک امر ضروری است. متأسفانه در طول سال‌های متمادی، به مسئله درخت بی اعتنائی شده. البته حالا خوشبختانه مردم و مسئولین به درخت و به محیط  زیست توجه نشان می‌دهند، لیکن به نظر می‌رسد که هرچه بیشتر باید در این زمینه کار کرد. به نظر من خود مردم هم مؤثرترین و مهم‌ترین بخش از این کار را بر عهده دارند: حفظ جنگل‌ها، حفظ  مرتع‌ها، حفظ زمین‌های حاصلخیز و حفظ باغ‌ها. باید مراقب باشیم که درخت‌هایی را که موجود است، حفظ کنیم؛ یکی از کارهای مهم این است. [xxx]

[xxx] بیانات پس از کاشت نهال در روز  درختکارى -۱۵ /۱۲/۱۳۹۰


[۱] برای مترجم: متن عربی در پاورقی بیاید، درست مثل ترجمه‌ به فارسی که کلمات مهم انگلیسی در پاورقی ذکر می‌شود.

[۲]  نهج‌البلاغه، خطبه‌ى ۱۵۶

[۳] : الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۷۶

[۴] برای مترجم: کلمه توحید قابل ترجمه نیست لطفا از معادل استفاده نکنید.

[۵] برای مترجم: ساری به معنی جریان اثر بخش است در کنار جاری به معنی حرکت منظم و مستمر

[۶] رومن رولان ‏ نویسندهٔ، نمایشنامه‌نویس مقاله نویس و روشنفکر فرانسوی برنده جایزه نوبل ادبیات بود.

[۷] محل تکیه

[۸] برای مترجم: شرح بدهید که سنت اسلامی بر این است که افراد بدون بلندگو خودشان اذان بگویند.

[۹] برای مترجم: در متن همین واژه‌ها را استفاده کنید و در پاورقی معنی را ذکر کنید.

[i] بیانات در مراسم نوزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) – ۱۳۸۷/۰۳/۱۴

[ii] بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) – ۱۳۹۳/۰۲/۲۳

[iii] بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری – ۱۳۸۸/۱۲/۰۶

[iv] پیام امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به مناسبت افتتاح اولین دوره مسابقات بین‌المللی حفظ و قرائت قرآن کریم – ۱۳۶۰/۱۱/۲۰

[v] بیانات در دیدار جمعی از موکب‌داران عراقی – ۱۳۹۸/۰۶/۲

[vi] بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی – ۱۳۹۱/۰۷/۲۳

[vii] بیانات در دیدار هیأت علمی و دست‌اندرکاران برگزارى همایش ملى «فقه هنر» – ۱۳۹۴/۱۰/۲۱

[viii] بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر – ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

[ix] بیانات در دیدار هیأت علمی و دست‌اندرکاران برگزارى همایش ملى «فقه هنر» – ۱۳۹۴/۱۰/۲۱

[x] دیدار جمعی از مسئولان و دست اندرکاران جشنواره مردمی فیلم عمار -۰۱ /۱۲/۱۳۹۱

[xi] دیدار شهردار و اعضاى شوراى اسلامی شهر تهران با رهبر انقلاب -۱۳۹۲/۱۰/۲۳

[xii] بیانات در دیدار اعضا شوراى شهر تهران -۲۷ /۴/۱۳۷۹

[xiii] بیانات در دیدار شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس نماز –۲۹ /۰۸/۱۳۸۷

[xiv] دیدار شهردار و اعضاى شوراى اسلامی شهر تهران با رهبر انقلاب -۱۳۹۲/۱۰/۲۳

[xv] بیانات در دیدار اعضاى دومین شوراى شهر تهران –۱۳۸۱/۱۲/۱۹

[xvi] دیدار اعضاى شوراى اسلامی و شهردار و شهرداران مناطق مختلف تهران با رهبر انقلاب –۱۳ /۱۲/۱۳۸۴

[xvii] بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان ۱۳۸۵/۸/۱۸

[xviii] بیانات در دیدار جمعی از مهندسان –۰۵ /۱۲/۱۳۸۳

[xix] بیانات در دیدار شهرداران مناطق مختلف تهران -۵ /۶/۱۳۷۵

[xx] بیانات در دیدار اعضا شوراى شهر تهران -۲۷ /۴/۱۳۷۹

[xxi] دیدار اعضاى شوراى اسلامی و شهردار و شهرداران مناطق مختلف تهران با رهبر انقلاب –۱۳ /۱۲/۱۳۸۴

[xxii] بیانات در دیدار جمعی از مهندسان -۰۵ /۱۲/۱۳۸۳

[xxiii] بیانات در دیدار اعضاى شوراى شهر و شهرداران تهران -۱۳ /۱۲/۱۳۸۴

[xxiv] بیانات در دیدار  دستاندرکاران کنگره شهداى استان زنجان -۲۴ /۰۷/۱۴۰۰

[xxv] پیام به بیستمین اجلاس سراسرى نماز –۱۹ /۰۷/۱۳۹۰

[xxvi] بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استانتهران -۳۱ /۰۵/۱۳۹۵

[xxvii] بیانات در دیدار  شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس نماز -۲۹ /۰۸/۱۳۸۷

[xxviii] بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم –۰۲ /۰۳/۱۳۶۹

[xxix] بیانات در بوستان ولایت به مناسبت روز درختکارى -۱۷ /۱۲/۱۳۸۹

بیانات امام خامنه‌ای پیرامون معماری و شهرسازی

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *