معماری در منظومه‌ فکری امام خمینی

زمان مطالعه: 14 دقیقه |

معماری در منظومه فکری امام خمینی ره

چکیده:

منظومه فکری یک فرد متشکل از باور مرکزی، باورهای اصلی، منطقِ روابط و بدیهیات است. امام خمینی(ره) به‌عنوان فردی که در زمره‌ی افراد واجد منظومه‌ی فکری قرار می‌گیرد، دارای باور مرکزی «توحید» به معنای گسترده و جامع آن است. معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی هر فردی در شکل‌گیری مفاهیم منظومه‌ی فکری‌ اثر مستقیم دارد. از همین رو در این مقاله ابتدا به تبیین معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی وی پرداخته شده است. پس از ترسیم منظومه‌ی فکری هر فرد و تبیین آن به عنوان یک دستگاه فکری می‌توان از آن، خروجی در موضوعات مختلف گرفت که مسئله‌ی معماری می‌تواند یکی از این خروجی‌ها باشد. خروجی ارائه شده توسط دستگاه فکری امام خمینی به‌عنوان یک فقیه شیعه و امام انقلاب اسلامی در ایران، می‌تواند اثرگذاری گسترده‌ای در این علم داشته باشد. از این رو در این مقاله از هستی‌شناسی حکمی تا حکمت مضاف، این اثرات بررسی می‌شود. همچنین اثر این دستگاه فکری در مسائل تکنیکی مانند طراحی فضاهای داخلی و استفاده از مصالح نیز بررسی می‌گردد. گرچه به علت محدود بودن مقاله،  تنها به بررسی چند مفهوم کلمه و کلام، محضرمداری، صورت قرآن، امت و امام، مستکبر و مستضعف از این دستگاه فکری بسنده شده است و ارتباط هر کدام با موضوع معماری نیز بحث شده است. در نهایت به صورت موردی مفهوم نماز مورد بررسی قرار گرفته است

 

مقدمه:

معماری تنها به ساخت بناها و ساختمان‌ها اطلاق نمی‌شود؛ بلکه به ساخت نظامات و نهادها نیز، عنوان «معماری» اطلاق می‌شود. حتی می‌توان گفت ساخت یک نظام اجتماعی پیچیدگی و ارزشی بسیار بیشتر از یک بنا و ساختمان دارد. از همین رو می‌توان امام خمینی را در کسوت یک معمار دانست و مهم‌ترین معماری امام خمینی(ره) را «انقلاب اسلامی» نام گذاشت و بر طبق آنچه مشهور است او را ‹معمار کبیر انقلاب اسلامی› نام نهاد. چرا که با پدید آوردن نظامات اجتماعی مبتنی بر قواعد جدید در یک کشور، نهادهای مختلف گسترده‌ای را در کشور پدید آورد.

امام خامنه‌ای زعیم پس از امام خمینی، با امامت امت، انقلاب ایجاد شده را، آرام‌آرام به قدرت منطقه‌ای تبدیل کرد و در برنامه صدساله پیش‌رو این انقلاب را به سمت تشکیل یک تمدن فراگیر بشری پیش می‌برد. از همین روست که می‌توان گفت معماری و شهرسازی مبتنی بر این اندیشه، در تمدنی که شکل خواهد گرفت مرهون معماری جدید مفاهیم توسط امام خمینی است.

 همان‌طور که در معماری و شهرسازی، فلسفه و هنر به‌عنوان مبانی نظری، تصمیم‌سازان نوع طراحی فضاها و تناسب‌ها هستند، در معماری یک جامعه نیز این مفاهیم و مبانی هستند که تناسب روابط و ساختارها را شکل می‌دهند. این تشابه در این دو حوزه، توجه را به بخش مشترک جلب می‌کند. می‌توان این‌گونه گفت که معماری مفاهیم، پیش‌نیاز در معماری فضا است. به تعبیر دیگر تمدن‌ها در فضاهای معماری شده زیست نمی‌کنند، بلکه در مفاهیم معماری شده زیست می‌کنند.

امام خمینی به‌عنوان معمار انقلاب، معمارِ چیدمان جدیدی از مفاهیم برای زندگی بود که به‌تبع آن با برقراری حکومت، این مفاهیم جدید به ساخت نهادهای جدیدی انجامید. نهادهایی همچون، کمیته انقلاب، کمیته امداد، جهاد و خودکفایی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج مردمی، سازمان اقتصاد اسلامی و بنیاد مستضعفان و امثال آن. ساخت این نهادها را می‌توان معلول نوع نگرش به نیازهای جامعه دانست؛ گرچه در مورد این نهادها از قبل بحث مفصل و مشروحی مطرح نشده باشد. این بدان معنی است که ایجاد نهادها بر اساس مفاهیم شکل می‌گیرند نه بر اساس یک سخنرانی؛ لذا بدیهی است که برای استخراج یک علم مضاف با ابتناء بر اندیشه‌های یک اندیشمند، می‌بایست منظومه اندیشه‌ای ایشان را موردمطالعه و مداقه قرار داد و بر اساس آن به شرح و بست آن علم اقدام کرد. این فرایند متداولی درباره اندیشمندان مختلف است که می‌توان به استخراج موضوعات مضاف از اندیشه‌های دکارت به ‌عنوان مثال از آن نام برد.

بررسی مفاهیم موجود بر مسئله معماری

جهان اسماء

شناخت واجد دو دیدگاه است: اپیستمولوژی فلسفی و معرفت حکمی.نگاه فلسفه به وجود و پس از آن موجود، بذری به نام آرخه را در خود می‌پروراند که پس از انکشاف ἀλήθεια — دارای سه ریشه است. به اعتقاد هراکلیتوس ماده المواد لوگوس بوده و  پیثاگُراس  عالم را منبعث از اعداد می‌دانست و  فیلسوفان ملطی همانند تالس، جهان را منبعث از عناصر می‌دانستند. مجموع این اندیشه‌های متافیزیکی را می‌توان با دسته‌بندی متفاوتی در معرفت حکمی ارائه کرد. در نوع نگاه حکمی در مقابل نگاه فلسفی، آیه جایگزین آرخه قرار دارد و  پرسش از کیستی در مقابل چیستی مطرح می‌شود. و پس از آن حکمت شکل می‌گیرد. [۷]  معرفت امام خمینی به تبع اندیشه قدمای شیعه و معرفت‌شناسی قرآن، در مسیر حکمت شکل گرفته و جهان را تبلور اسماء می‌داند و امر رب را در کلمه و پدیده‌ها را ظهور این اسماء می‌داند. ایشان در کتاب مصباح الهدایه خلیفه‌ی الهی را این‌گونه معرفی می‌کند:

این خلیفه‌ی الهی و حقیقت قدسی که پایه و مایه ظهور است به ناچار می‌باید یک روی پنهانی به هویت غیبی داشته باشد که با آن رو هرگز ظهوری ندارد  و یک رو به عالم اسماًء و صفات که با این رو در عالم اسماًء و صفات تجلی می‌کند و در حضرت واحدیت جمع با این رو در آئینه اسماً و صفات ظهور می‌کند. 

این نوع شناخت از آنجا بسیار مهم می‌شود که ما اکنون در جهانی زیست می‌کنیم که تمدن موجود در آن، تمرکز شناختش بر عدد (پدیدار در جهان سایبر) و عنصر (پدیدار در ماده‌گرایی) است و اساساً نگاه سومی به نام کلمه را نادیده می‌گیرد. چرا که کلمه و اسم وجهه پررنگ‌تری از عالم غیب را در خود دارد. غیب دقیقاً آن چیزی است که تمدن غربی به‌شدت از آن گریزان است و در طبقات مختلف شناخت از امانیسم تا پوزیتیویسم و… به هر روی تلاش کرده تا در حوزه خود، به غیب‌زدایی از معرفت بشر اقدام کند. گرچه باید دانست آنچه مدنظر قرآن و به تبع آن اندیشمندان شیعه است، با مفهوم لوگوس– λόγος  تفاوت‌هایی دارد. در هر رو ریشه‌ی این اقدام را می‌توان در اندیشه یونانی که مبتنی بر طبقه‌بندی سه‌گانه بود، جستجو کرد.

 در اندیشه‌ی یونانی، سه وجه اساسی کنش عبارت بود از «تخنه» یا کنش فنی، «پوئسیس» یا کنش خلاق هنری و «پراکسیس» یا کنش اخلاقی-سیاسی، خرد روشنگری با حذف پراکسیس و فلسفه‌ی عملی (فرونسیس) برخاسته از آن، همه‌ی کنش‌ها را به دو طبقه‌ی ‹تخنه› و ‹پوئسیس› فروکاست. آدورنو نیز تقابل «علم و هنر» را زائیده‌ی دیالکتیک عصر روشنگری می‌دانست و ریشه‌ی آن را در تجزیه‌ی جادو، به علم و هنر، یا تصور (مفهوم و کانسپت) به تصویر (ایمیج) می‌جست.

در مقابل معرفتی که قرآن به مخاطب ارائه می‌کند، سراسر بحث از اسماء و صفات و کلمه و کلام است که در جای‌جای قرآن به‌وضوح مشاهده می‌شود. او خود را کلمه می‌داند ﴿ …کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا ۗ … ﴾و آدم را با آموزش اسماء کرامت می‌دهد ﴿ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا … ﴾‏و حتی حضرت مسیح را کلمه‌ای می‌داند که به آن بشارت می‌دهند ﴿… إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ… ﴾‏. این نوع شناخت که کلمه و در امتداد آن اسم را  محور فهم قرار می‌دهد. در حکمت مضاف آن یعنی معماری نیز می‌تواند به تحول عظیمی در نوع نگاه به عمران بیانجامد و زیربنای فهم از مکاتب موجود را تغییر دهد؛ تا هنر را بجای چیستی از کیستیِ فاعل و مخاطب آن پرسش کنند و کنش ‹تخنه -پوئسیسی› را به کنش ‹آیه-شهود› قلب کنند و از پراکسیس به ولایت منتقل شوند و آن را به گفتمان در آورند.

محضر خدا

نوع نگاه به هستی مسئله مهم بعدی در منظومه فکری است. اینکه فرد چه درکی از هستی دارد و چگونه هستی را می‌شناسد، چهارچوب مفهومی او را در مواجه با مسائل شکل می‌دهد. هستی‌شناسی امام خمینی، حضور است. او را می‌توان به‌نوعی «حکیم حضور» دانست. چرا که مفهوم حضور به‌عنوان کلیدی‌ترین مفهوم او در تعریف از عالم وجود دارد. و در جای‌جای اندیشه و کلام او متبلور است. موجزترین تعریف از هستی‌شناسی حضور را در این بند از سخنان امام می‌توان دید:

آن وقتی که قلم به دست می‌گیرید بدانید که در محضر خدا، قلم دست گرفته‌اید. آن وقتی که می‌خواهید تکلم کنید بدانید که زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید. در محضر خدا با هم دعوا نکنید سرِ امور باطل و فانی. برای خدا کار بکنید و برای خدا به پیش بروید. 

اگر حضور را هستی‌شناسی امام خمینی بدانیم، لاجرم آدمی را باید در میانه این محضر تعریف کنیم. آدم در محضر، آدمی است که باید نسبت به این محضر به خودآگاهی برسد. از همین رو این آدمی را می‌توان در مقابل انسان تمدن غربی تعریف کرد. انسان غربی ذهن‌گراست و تمایل به انبوه داده دارد و انسان شرقی تمرکز بر تخلیه فکر، اما آدم مسلمان در میانه دانسته‌ها و سلوک به تعادلی واقع‌گرایانه رسیده و به افراط و تفریط این دو سو نیفتاده است. امام خمینی در تجویز این مسیر برای انسان مسلمان، در مواجه افراط‌گرایی انسان غربی این‌گونه می‌فرماید:

پس از آنکه شواغل قلبیه را کم کرد باید شواغل خارجیه را نیز به اندازه ممکن کم کند. و بیشتر آداب شرعیه شاید برای این فائدت باشد. مثل آداب مکروهه و آداب مستحبه کثیره که برای حفظ حضور حضرت باری جلت عظمه است. 

آن چیزی که در معماری باید به آن توجه ویژه کرد نگاه به مفهوم حضور به‌عنوان قاعده القواعد است. مفهوم حضور باید در همه سطوح به‌عنوان یک قاعده پایه عمل کند و تأثیر بگذارد. قاعده «حضور » را می‌توان در چند مفهوم خرد کرد: توجه، قرب و حدود.

  • مفهوم ‹توجه› یعنی در طول شبانه روز فضاها و بناها آدمی را به یاد خدا و عالم بالا بیندازند و دائم مظاهری در جلو چشم باشد که آدمی را به او متوجه کند. از آن‌سو از هر آنچه که به مسائل مادی و دنیوی توجه می‌دهد پرهیز دهد.
  • مفهوم ‹قرب› یعنی آدمی تمایل داشته باشد به انجام کارهایی بپردازد که او را بیش‌ازپیش به خدا نزدیک کند. یا محیط به شکلی ساخته شده باشد که عمل نزدیک کننده‌ی آدمی به خدا را تسهیل کند.
  • مفهوم ‹حدود› یعنی ‹بایدها› و ‹نبایدها›ی معین شده از طرف خدا را در خود داشته باشد. محیط برای کار مخالف حدود مانع‌زا باشد و برای کار واجب تسهیل‌گر.

مسئله‌ی حضور، آدمی را از مادی‌گرایی و انبوه داده تحذیر می‌دهد. پس باید محیط‌های شهری کمترین میزان توجه و تلون را در مسائل ‹فرعی› ایجاد کنند تا آدمی درگیر مسائلی که برای او ضروری نیستند نشود. برای مثال می‌توان گفت، سبک ساخت و ساز در عمران شهری باید هم‌آهنگ بوده و ساختمانی بیش از حد رفیع یا بیش از حد متفاوت نباشد و نمای ساختمان‌ها رو به‌سادگی و بی‌آلایشی برود و از جلب نظر عابرین خودداری کند. (این با مکتب مینیمالیسم تفاوت‌های گسترده‌ای دارد.) 

صورت قرآن

مسئله اصلی امام خمینی را می‌توان ساخت انسان بر طبق دستورات قرآن نام برد. این موضوع آن‌چنان در اندیشه امام خمینی برجسته و مهم است که در سال‌های ابتدایی انقلاب و در دیدار با جمعی از رهبران سیاسی فلسطین، مسلمانان لیبی، عراق و مصر و مبارزین عرب‌زبان به‌عنوان آرمان یک جامعه اسلامی به این نکته اشاره می‌کنند:

قرآن انسان ساخت؛ یک انسان الهی ساخت که با آن قدرت الهی پیشبرد کرد، و کمتر از نیم قرن بر امپراتوری‌ها غلبه کرد. باید این رمز را پیدا کرد: باید تابع قرآن شد. باید «انسان قرآنی» ایجاد کرد. ملت‌ها باید «صورت قرآن» بشوند تا بتوانند پیش ببرند. اگر بخواهند خودشان با دسته بندی‌های سیاسی، با اجتماعات عادی، با اجتماعات جمعیت‌های صوری بخواهند پیش ببرند، تا آخر هم نخواهند برد. باید همه مجتمع بشوند و یک انسان الهی بشوند، یک انسانی بشوند که برای خدا جهاد بکنند. اگر همچو شد پیش خواهند برد. و من توصیه می‌کنم به همۀ اقشار انسانی …؛ باید روی «نقشۀ اسلام»  حرکت کنند؛ قرآن هادی آنها باشد، «امام» آنها باشد. اگر اینطور بشود غلبه خواهند کرد بر همۀ امور، و اگر اینطورز نباشد و بخواهند روی موازین عادی و روی موازین ـ عرض می کنم که ـ سیاسی و اینها بخواهند پیش ببرند، دولت‌ها همیشه مقدمند بر اینها، و  [ملت‌ها]  هم پیش نخواهند برد.

صورت قرآن یعنی وجهه و آئینه تمام‌نمای قرآن در ارکان جامعه، یعنی هرگاه فردی وارد شهری از شهرهای این جامعه بشود، هم ‹ابزار› و هم ‹رفتار› توجه او را جلب کند. برای او آنقدر این جامعه متفاوت باشد که در بدو ورود متوجه تفاوت‌های اساسی آن با جامعه غیر اسلامی بشود. برای رسیدن به این نقطه یعنی آئینه تمام نمای قرآنی امام خمینی راه را از طریق «نقشه اسلام» معرفی می‌کند. نقشه اسلام یعنی دین اسلام نه تنها در ‹سیاست› ، ‹اقتصاد› ، ‹فرهنگ› ، ‹نظامی‌گری› و سایر ابعاد زندگی دستورات خاص خود را دارد و اساساً این حوزه‌ها قابل جداسازی از دین نیستند، بلکه یک پله فراتر رفته و برای رسیدن به این حوزه‌ها انسان را تنها نگذاشته است و مسیر ‹شدن› از وضع موجود انسانی به وضع مطلوب الهی را نیز ارائه می‌دهد.

معماری و شهرسازی به‌عنوان «کالبد حیات» در این نگاه مشخصاً تبدیل به ‹ظرف تحقق عبودیت› می‌شود. چرا که در قرآن هدف از خلقت بشر در سوره مبارکه ذاریات این‌گونه آمده است:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ [۵۱:۵۶]

من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند
 (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!

و دین اسلام به‌عنوان مجموعه دستورات در حوزه‌های مختلف برنامه‌های حرکت در مسیر عبودیت است. این مفهوم به‌عنوان یک مفهوم پایه می‌تواند شکل‌دهنده یک سبک بخصوص در معماری باشد: معماری با سبک عبودیت. این مفهوم در طول بیش از هزار سال توسط اندیشمندان مسلمان بحث شده و در اطراف آن بحث‌های مستوفی‌ای صورت پذیرفته است؛ که برای تسلط به این سبک در معماری باید به آن منابع رجوع نمود.

عبد بودن عنوان پربسامدی در ادبیات دینی اعم از اسلام و مسیحیت است. امام خمینی عبودیت در اصطلاح اهل معرفت را جوهری می‌داند که باطن آن ربوبیتاست. از این منظر هر مقدار عبودیت کامل‌تر انجام پذیرد، ربوبیت خدای متعال شدت بیشتری می‌گیرد؛ لذا عبودیت و ربوبیت لازم و ملزوم یکدیگر می‌شوند. عبد بودن مولفه‌های بسیاری دارد که از بین آن‌ها می‌توان به واگذاری امر به رب یا تسلیم بودن اشاره کرد. سبک عبودیت در معماری، سبکی است که امر الهی در ساخت فضاها از بالاترین اولویت برخوردار است و اساساً خانه، شهر و روابط درون آن‌ها برای انسانی طراحی می‌شود که در تصمیم برای خود آزاد نیست؛ بلکه در حدود تعیین شده از سمت الله زیست می‌کند. از منظر امام، توجه به فقر ذاتی و نیاز به پروردگار، لازمه حفظ عبودیت در مسیر زندگی است؛ لذا سبک عبودیت نیز در طراحی فضاها می‌بایست این حس را مدام منتقل کند و در کنار آن کاروان‌سرا بودن دنیا یا به‌عبارت‌دیگر محل گذر بودن دنیا را در خاطر زیست‌کننده در آن فضا و بیننده آن فضا به‌صورت پررنگی یادآوری کند.

امّت و امام

پیرو باور مرکزی امام خمینی یعنی «توحید گسترده»، همه مفاهیم بر مبنای دینی فهم و عمل می‌شود. از همین رو در مسئله جامعه، امام خمینی جمع انسان‌ها را ملت نمی‌داند. زیرا ملت، بر اساس زبان، تاریخ، نژاد و … شکل می‌گیرد، اما امت بر اساس دین و عقیده شکل می‌گیرد. چرا که در قرآن کریم نیز واژه‌ی امت به همین معنی بکار رفته است.

امامت مفهوم گسترده‌تری از رهبری است، همان گونه که رهبری مفهوم گسترده‌تری از ریاست و مدیریت تعریف می‌شود. مفهوم امامت در زمین و بستر امت می‌تواند شکل بگیرد چرا که امامت، نیازمند همسویی اعتقادی در دل امت است. پس تا از دل ملت، امتی شکل نگیرد، امامتی اقامه نخواهد شد. با این تغییر وادی چهارچوب نظری متفاوتی شکل می‌گیرد که در آن، هنگامی که امامت اقامه شود؛ آن جامعه می‌تواند تحولات گسترده‌ای را رقم بزند.  همانند آنچه امام خمینی در مورد امامت قرآن برای تبدیل انسان به صورت قرآن مطرح کردند.

 مولفه‌های امت – امامت در معماری و شهرسازی ظهور گسترده‌ای دارد. شهرسازی بر مبنای محله‌محوری یک نمونه در دسترس از این تغییرات است. چرا که یکی از شاخصه‌های امت، اخوت است و اخوت در تاروپود ارتباط گسترده‌ی یک جمع شکل می‌گیرد و محله محوری یعنی تأمین نیازهای متداول یک جمع در محیطی محدود می‌تواند یکی از عوامل مؤثر در تقویت عناصر امت‌سازی باشد.

طراحی محله بر اساس این مؤلفه نیز بر مبنای مرکزیت امامت شکل می‌گیرد. قرارگرفتن مسجد به‌عنوان محل بازتولید مفهوم امامت، در نقطه کانونی ‹دسترسی‌های محلی› یک از ظهورهای این مؤلفه در شهرسازی است.

مستضعف و مستکبر

یکی دیگر از کلیدواژه‌های پررنگ در ادبیات امام مفهوم مستضعف و مستکبر است. مستضعف در معنی لغوی یعنی به ضعف کشانده شده و در مقابل مستکبر یعنی دارای بزرگی غیرواقعی. این مفهوم یک مفهوم قرآنی است که در ادبیات امام برای امت اسلامی بکار می‌رفت. روی‌کرد مستضعفین (مستضعف – مستکبر) رویکردی عدالت‌خواهانه با قرائت دینی (متفاوت از برابری لیبرالیستی) است. مفهوم ضعف در نزدیک‌ترین معنی به بحث معیشت باز می‌گردد و در لایه‌های پایین‌تر، مسئله «فهم» دینی برای مردمی که دسترسی به معارف دینی را ندارند و در پله‌ی بعد کسانی که در مورد سیاست و اجتماع مورد ظلم قرار می‌گیرند اطلاق می‌شود. مستضعفین عموماً به کسانی اطلاق می‌شود که به‌خودی‌خود توان انجام کار را دارند؛ اما چون تمایلی برای حرکت با شیوه‌های ماکیاولیستی نداشتند ضعف به آن‌ها تحمیل شده. از همین رو در ادبیات دینی برای رفع استضعاف آن‌ها سایر مؤمنان را به یاری آن‌ها ترغیب می‌کند تا از این منظر هم این ضعف ساختگی و تحمیلی رفع شود و هم از شیوه‌های ماکیاولیستی برای نجات استفاده نگردد.

امام خمینی مستضعف و مستکبر را این‌گونه تبیین می‌کند:

«مستکبرین» منحصر نیستند به سلاطین، منحصر نیستند به رؤسای جمهور، منحصر نیستند به دولت‌های ستمگر.  مستکبرین یک معنای اعمی دارد؛ یک مصداقش همان اجانب هستند که تمام ملت‌ها را ضعیف می‌شمرند و مورد تجاوز و تعدی قرار می‌دهند؛ یک مورد هم همین دولت‌های جائر، سلاطین ستمگر که ملت‌های خودشان را ضعیف می‌شمرند و به آنها تعدی می‌کنند. چنانچه در این پنجاه و چند سال شما مبتلا بودید و ما هم مبتلا بودیم و همه ملت مبتلا بودند. ما مستقل شدیم و خداوند به ما این مرحمت را فرمود تا ما چه بکنیم: آیا ما هم از مستکبرین باشیم یا از مستضعفین؟ هر فرد، می‌شود که مستکبر باشد و می‌شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دسته‌ای خودم، ولو چهار نفر باشد، تعدی و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم، بندۀ خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف؛ و مشمول همان معنایی است که مستکبرین و مستضعفین هستند. ببینیم ما از این بوتۀ امتحان چطور بیرون می‌آییم. آیا ما با بندگان خدا به‌طوری‌که خدای تبارک‌وتعالی امر فرموده است رفتار می‌کنیم؟ حالا که آزاد شدیم، آزادی را وسیله برای خدمت به خلق و خدمت به خالق قرار می‌دهیم. یا آزادی را برای مخالفت با خدا و استکبار بر مردم؟

استضعاف در شهرهای امروز در سراسر جهان به‌وضوح و پررنگی دیده می‌شود. مسئله حاشیه‌نشینی در کلان‌شهرها و اساساً شیوه شهرسازی متروپلیسی که تمرکز خدمات ایجاد می‌کند، شکل‌دهنده استضعاف به‌صورت ساختاری است. چرا که با تمرکز منابع در یک نقطه و افزایش جمعیت در آن نقطه مسئله تنازع برای استفاده از منابع محدودی پدید می‌آید که دو دسته را به حاشیه می‌راند. دسته اول افراد ناتوان و دسته دوم افرادی که نمی‌خواهند از روش‌های غیردینی برای به‌دست‌آوردن منابع استفاده کنند.  در شهر نیز با چشم پوشی از مسئله فضای حیاتی و روآوری به ابرساختمان‌ها و ویلاهای مرفه با پدیده‌ی معماری مستکبرین مواجه هستیم که قشر یک درصدی در دنیای سرمایه‌سالار از آن به‌عنوان بهشت زمینی‌شده بهره می‌برند. مسئله امام خمینی در عدالت نگاه کمونیستی یعنی برابری نیست، بلکه مسیر سومی که ایشان در میانه کاپیتالیسم و کمونیسم ترسیم می‌کند؛ اندیشه عدالت‌خواهانه‌ای است که شرح و بسط آن در اندیشه علمای شیعه موجود است. اما آنچه در معماری مستکبرین به‌وضوح دیده می‌شود، بازتولید ‹نامعماری› مستضعفین است. آنچه در حاشیه شهرها و در زندگی بی‌خانمان‌ها در کنار کوچه‌های شهرهای مختلف دیده می‌شود اساساً از هیچ سبک معماری‌ای پیروی نمی‌کند و از همین رو می‌توان مفهوم نامعماری را بر روی آن نهاد که نتیجه سبک معماری مستکبرین یا معماری بیش از حد نیاز – معماری مسرفانه – است.

 برای سبک معماری مستکبرین چند مؤلفه را می‌توان نام برد: اول تبرج. تبرج در معنی اصطلاحی یعنی در چشم آمدن و متمایز و یونیک بودن در میانه جمعیت. اما در معنای لغوی یعنی برج سازی، چرا که برج در میانه سایر سازه‌های هم ارتفاع در لحظه اول جلب‌توجه کرده و در چشم می‌آید. این در چشم آمدن و اظهار تفاوت‌کردن – به تعبیر دیگر طلب دیده‌شدن – در ادبیات اسلامی مفهومی مذموم و حرام تلقی می‌شود. بیماری دیده‌شدن، در غرب با سلبریتیزاسیون فرهنگی به اوج رسیده به‌نحوی‌که دیده‌شدن تبدیل به آمال تک‌تک افراد جامعه غربی است؛ لذا با شعار «متفاوت دیده شو» در تلاش‌اند تا در هر صحنه‌ای که توانش را دارند به تمایز برسند.

دیده‌شدن در سبک‌های معماری باعث شده تا تلاش معماران بر معرفی سبک‌های متفاوت و خاص باشد و در بخش بنا تلاش شده تا فضاهای خانه به یکدیگر اشراف داشته باشند یا در بخش مصالح سهم شیشه و حجم پنجره‌ها افزایش چشمگیری داشته باشد و لاجرم مفهوم حیا به‌مرور از بین برود؛ حال‌آنکه می‌توان نقظه آن یعنی حیا را  دال مرکزی در دین دانست.

دوم تعرض، بنا به تعریف مستکبر در بیانات امام خمینی، مستکبر کسی است که اهل تعدی و تجاوز است. یعنی بیش از آنچه سهم خود می‌خواهد. این تعدی می‌تواند در متراژ بنا باشد یا در  فضای محاذی یا در فضای در دیدرس. یعنی آن فضایی که به خانه مجاور دید دارد. تعرض در مصادیق بسیار زیادی می‌تواند ظهور و بروز داشته باشد.اما آنچه مهم است این است که در معماری مستکبرین، تعرض در نقطه کانونی قرار دارد و اثرات آن بر زندگی مستضعفین پدیدار می‌شود.

مطالعه موردی: نماز

نماز به‌عنوان اصلی‌ترین نماد دینی در اسلام، از جایگاه ویژه‌ای در ساخت ظاهر اسلام برخوردار است. این منسک در مکانی به نام مسجد انجام می‌شود. واژه‌ی عربی مسجد به معنی محل سجود است؛ یعنی حالتی از عبادت که فرد خاضعانه پیشانی را بر زمین و بر روی خاک قرار می‌دهد. پس مسجد را می‌توان محل خضوع نیز دانست و این مهم‌ترین نکته در طراحی ظاهری مسجد است. این خاصیت نماز است که شما را متوجه قدرت بالاتری می‌کند. به‌نحوی‌که امام خمینی در پاسخ به مسئله تصاحب حاکمیت می‌گوید: «همه چیز در اختیار من است و من در اختیار خود نیستم.»[۳۱] پس باید سازه‌ای که برای این امر طراحی می‌شود، باز تولید انسانی را بکند که خضوع در مقابل خدای متعال را داشته باشد و توان تقویت این جنبه و سایر اغراض اصلی نماز را داشته باشد. گرچه باید دقت داشت پرداختن و پررنگ‌کردن یک مؤلفه در ساخت فضا باعث تخریب مولفه‌های دیگر نشود. به‌عنوان‌مثال ایجاد خضوع با عظیم کردن سازه و بلند کردن ستون‌ها آن‌چنان که در کلیساها انجام شد اتفاق نیفتد و برای ایجاد هیبت به هزینه‌های گزاف و تزئینات رنگارنگ دنیوی توجه نشود. چه اینکه پس از انقلاب در آبان سال ۱۳۶۷ هنگامی که تصمیم گرفته شد برای پایتخت ایران مصلی ایجاد شود امام به دو نکته توجه می‌دهند:

ان‌شاءالله در کنار ساختن مصلای تهران، در ساختن بینش کفرستیزی مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگی مصلا باید یادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق‌وبرق ساختمان‌های مساجد آمریکایی جلوگیری شود. 

اول آنکه بجای معماری فضا اصالت را به معماری مفاهیم می‌دهند و توجه به ساخت بینش کفرستیزی می‌دهند و این در نگاه یک معمار اندیشمند یعنی باید فضا طوری ساخته شود که مهم‌ترین حسی که منتقل کند، ‹بینش› ‹کفرستیزی›باشد و سایر مؤلفه‌ها در آن به تبعیت این مؤلفه اثربخشی کنند و اولویت دوم هم سادگی و پرهیز از زرق‌وبرق در محل عبادت باشد که متأسفانه برخلاف تصریح امام خمینی در طراحی این بنا که همچنان پس از دهه‌ها در حال ساخت است، این مولفه‌ها رعایت نشده است.

نماز دارای لایه‌های بسیار عمیق‌تری از مفاهیم نیز هست. امام خمینی در کتاب سر الصلوه طهارات نماز را ۹ لایه بر می‌شمرد و مختصات هر کدام از آنها را شرح می‌دهد. برای مکان نمازگزار نیز به همین شیوه از ابعاد مختلف آن بحث می‌کند که اگر با نگاه سمبلیسم یا کارکردگرا به آن نگاه شود می‌توان در باب عمران به قواعد متعددی دست پیدا کرد و بنا را بر اساس آن طراحی نمود. این شیوه تبدیل مسائل به قواعد طراحی فضا را می‌توان در معماری معماران عصر صفوی مانند شیخ بهایی مشاهده نمود.

ایشان در کتاب مصباح‌الهدایه اسفار اربعه واقعی در فلسفه را تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر بر می‌شمرد و در حدیثی از امام صادق وارد شده است که کعبه را ازآن‌رو به این نام خوانده‌اند که شکل آن مربّع است، و کعبه ازآن‌رو مربّع شده است که محاذی بیت‌المعمور است، و آن بیت مربّع است، و آن بدین سبب مربّع شده است که محاذی عرش است، و عرش مربّع است، و آن بدین جهت مربّع شده است که آن کلمات که اسلام روی آن بنا شده چهار است، و آن چهار کلمه عبارت است از: سبحان اللّٰه، و الحمد للّٰه، و لا اله الاّ اللّٰه، و اللّٰه اکبر. این درهم‌تنیدگی سیر فلسفی و امتداد بنا بر «کلمه» که پیش‌ازاین شرح داده شد را می‌توان یکی دیگر از الگوهای منظومه فکری امام دانست. فهم هر کدام از این کلمات، ضرورت ساخت مکاتب جدید برای معماری را ایجاب می‌کند که شرح آن مفاهیم را در جای‌جای کتب کلامی شیعه می‌توان یافت.

 

منابع:
  1. امام خمینی، روح‌الله، مصباح‌الهدایه الی الخلافه و الولایه
  2. امام خمینی، روح‌الله، سرّ الصلوه، معراج السالکین
  3. امام خمینی، روح‌الله، آداب الصلوه
  4. امام خمینی، روح‌الله، ولایت فقیه
  5. امام خمینی، روح‌الله، دعاء سحر
  6. امام خمینی، روح‌الله، شرح جنود عقل و جهل
  7. دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی، صحیفه امام
  8. بهبودی، هدایت الله، ۱۳۹۸، الف لام خمینی
  9. عباسی، حسن، ۱۴۰۱، نقشه خدا و هندسه الهی، فرانمای روندهای پیشرفت ملی
  10. عباسی، حسن، ۱۳۹۷، دکترین جامع انقلاب اسلامی
  11. خسروپناه، عبدالحسین، ۱۳۹۶ منظومه فکری امام خمینی
  12. انجمن شهید بهروز محمدی، ۱۳۹۵ جدال دو اسلام

معماری در منظومه‌ فکری امام خمینی

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *